سلام .در چشمانم برقیست که آن را تقدیم چشمان خاموش تو میکنم .

امروز از یکی از بچه ها شنیدم قراره 9تیر بریم رامسر . وای فکرش رو بکن چقدر شاد شدم  .بیشتر از دیدن دوباره دوستام .اونم بعد از اردوی مشهد.وای چقدر خوب بود با بچها بودن و تا صبح بیدار بودن . وای رامسر . وای دریا . وای تله کابین . از همه وای تر جنگلای رامسر .از همین الان دارم به همه دوستام خبر میدم که حتما بیان . اگه شما هم دوست داشتید بیاید .البته اگه تونستید .حالا من به جای همتون خوش میگذرونم  و البته بیشتر به جای دختر خالم . منصوره کجایی که ببینی این جا چقدر خوبه انقدر تو اون اصفهان ور دل شوهرت نمون بیا .

نظرات شما عزیزان:

سوری

ساعت20:19---26 خرداد 1392

واقعا که.کم به خودت خوش بگذرون.منکه خیلی دلم تنگ شد.اینجا همش کویر، همش خاک و خل ولی تا دلت بخواد آرااااامش....


دلم ساری میخواد.


خیلی دلم تنگ شد برا اونجا.تا میتونی خوش بگذرون که دیگه بر نمیگرده اینروزا.اگه راه طولانی نبود تا حالا اومده بودم.قراره تیر بیایم.از همین الان دارم روز شماری میکنم.پوری میگه اگه دوست داری بمون ولی خودت که میدونی من کرمک هم دارم.دوری از همسر را نمیتوانم تحمل بنمایم.

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: